ترجمه درس نوزدهم عربی سال هفتم
اِبْتِسامَةٌ:لبخند(خنده)
الأَخُ الصَّغیرُ: مَنۡ هوَ «کورُش »؟ الأَخُ الۡکَبیرُ:
هوَ شاعِرٌ. الأُمّ: لا؛ هوَ مَِلکٌ.
پسر کوچک: «کورش کیست؟ » پسر بزرگ:
او شاعر است. مادر: نه؛ او پادشاه است.
: أَیۡنَ مَدینَةُ «ِدزۡفول »؟ : إِنَّها فی بوشِهر. :
لا؛ إِنَّها فی خوزِستان.
شهر دزفول کجاست؟ در بوشهر است.
نه؛ در خوزستان است.
: کَمۡ عَدَدُ مُدُنِ إِیران؟ : تَقریباً سَبۡعونَ مَدینَةً. :
لا؛ أَکۡثَرُ مِنۡ أَلۡفِ مَدینٍَة.
تعداد شهرهای ایران چند تاست؟ تقریباً هفتاد شهر.
نه؛ بیشتر از هزار شهر است.
: هَلِ السَّماءُ زَرۡقاءُ حَقیقَةً؟ : نَعَم. : لا؛ لَیسَتۡ زَرۡقاءَ فی الۡحَقیقَِة.
آیا آسمان به راستی آبی است؟ بله. نه؛ به راستی آبی نیست.
: لمَنۡ هِذِه الصّورَةُ؟ : هِذِه صورَةُ فردَوسیٍّ. : لا؛ هِذِه صورَةُ الرّازیِّ.
این عکس کیست؟ این عکس فردوسی است. نه؛ این عکس رازی است.
: ماذا فی الۡقَمَِر؟ :( فیِه )؟
در ماه چه چیزی وجود دارد؟ (در آن )؟
الأُمُّ قَطَعَت الۡحِوارَ بَینَ الأَخَوَینِ وَ طَلَبَت السُّکوتَ مِنۡ الۡوَلَدِ الصَّغیِر.
مادر گفت و گوی بین دو برادر را قطع کرد و از پسر کوچک خواست که ساکت شود.
لکِنَّ الۡوَلَدَ الۡکَبیرَ قالَ لواِلدَِتِه: «عَفۡواً؛ یا أُمّی، عَلَیِه السُّؤالُ وَ عَلَیَّ الۡجَوابُ. لَنّی مُعَلِّمُهُ »
ولی پسر بزرگ به مادرش گفت: «ببخشید؛ مادرم، او باید سؤال کند و من باید
جواب دهم. چون من معلّم او هستم.
قالَت الۡواِلدَةُ: « أنتَ مُعَلِّمٌ عَجیبٌ. »
«مادر گفت: « تو معلّم عجیبی هستی.